جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شکسته بنویسیم یا ننویسیم؟ مسئله این است.

بسیار پیش آمده که برای نوشتن متن داستانی ناخودآگاه شکسته بنویسیم، یا گمان

کنیم که شکسته نوشتن، متن را برای خواننده خواندنی تر می کند.

 اما آیا تا به حال به قاعده و قانون شکسته نویسی فکر کرده ایم؟

پاسخ این سوال را «علی صلح جو» در کتاب «اصول شکسته نویسی»

به تفصیل بیان کرده.

در این کتاب آمده که: خواننده نباید انتظار شکسته نویسی از نویسنده داشته باشد

بلکه نظم کلمات در جمله باید گفتاری باشد. همچنین دستور زبان گفتار و نوشتار با

هم فرق دارند. اگر این نکته در متن های گفت و گویی رعایت شود، خواننده به

آسانی آن را گفتاری خواهد خواند، درست مانند زمانی که خودش حرف می زند.

پس نحو نوشتاری بسیار مهمتر از نوشتن واژه های شکسته است. همیشه شکستن

کلمات به معنی القای حس گفتاری نیست، بهتر است بخش های گفت و گوییِ

نوشته را ابتدا شکسته همان گونه که تلفظ می شوند بنویسیم و سپس کلمات

آن را از شکسته به نا شکسته تبدیل کنیم. دقت کنیم که شکسته نویسی نباید

موجب تعویق در خواندن شود و خواننده را با نماد جدیدی روبه رو کند. در کنار این

اصل، آوردن حدودی از شکسته نویسی، به منظور متمایز کردن گفت و گوی

شخصیت ها از بخش های توصیفی، لازم است. 

 

چنانچه تعداد هجاهای واژه ها، در نوشتار و گفتار، یکسان باشد، آن ها را باید کامل

نوشت و بر حسب لهجه شکسته خواند. مثلا واژه ی نان به همین صورت اما واژه ی

می آیم به صورت می آم نوشته می شود.  می روم (سه هجا) به صورت می رم

(دو هجا) نوشته می شود، اما می خوابم (سه هجا) به همین صورت نوشته

می شود زیرا تعداد هجاهای آن در گفتار کاهش نمی یابد.

 

در این کتاب نگارنده اصولا اعتقادی به شکسته نویسی افراطی ندارد و بر آن است

که از یک سو، باید بر نوشتن نحو گفتاری تاکید کرد، که کاریست بر عهده ی

نویسنده، و از سوی دیگر، شکسته خوانی را توصیه کرد، که وظیفه ی خواننده است.

قاعده ی اصلی شکسته نویسی همان کاهش هجایی است. در این کتاب علی

صلح جو ادعا نمی کند که قاعده ی کاهش هجایی بهترین قاعده برای تعیین حد

شکسته نویسی است، اما عقیده دارد که شکسته نویسی، تا زمانی که قاعده مند

نشود و صرفا با سلیقه ی شخصی پیش برود، راه به جایی نخواهد برد.

 

چند نکته از کتاب:

 

۱- اگر نویسنده یا مترجم بتواند نحو گفتار را تشخیص دهد و آن را در نوشته ی

خود بیاورد، خواننده، به هنگام خواندن دیالوگ ها، مشکل چندانی در شکسته

خواندن کلمات ندارد.

۲- نحو گفتار، بر خلاف نحو نوشتار، تحمل پذیرش عبارات یا جمله های معترضه ی

توضیحی را ندارد

۳_ شکستن کلمات، در سطح حداقل، به طوری که شکل متعارف کلمه را دگرگون

نکند و فقط سرنخی باشد برای نشان دادن گفتگوها، اشکالی ندارد، اما شکستن

بیش از حد کلمات نه تنها کمکی به خواننده نیست، بلکه مخل خواندن هم خواهد بود.

۴_ ما علاوه بر حافظه ی صوتی، حافظه ی تصویری از واژه ها داریم و اگر کسی این

حافظه را دستکاری کند، در خواندن دچار مشکل می شویم. 

 ۵_ زمانی که صرف می کنیم تا واژه ای دگرگون شده را بازشناسی کنیم لذت خواندن

مطلب را کم می کند و گاه آزار دهنده می شود.

 ۶_ یکی از حدهایی که می توان برای شکستن واژه ها گذاشت بازیابی واژه در نگاه

اول است. واژه ای که در نگاه اول بازشناسی نشود خواننده را در همان موضع جمله

نگه می دارد و نمی گذارد جلوتر برود.

 ۷_ فقط واژه هایی را می توان در گفت و گوهای داستان نویسی شکسته نوشت که

صورت گفتاری شان، در مقایسه با صورت نوشتاری، هجای کمتری داشته باشد.

 ۸_توانایی شکستن کلمه در گفت و گوها مهارتی است که هر خواننده ی با تجربه ای دارد.

 ۹_ کتاب خوانی را با کتیبه خوانی یکی نگیریم.

۱۰_ واژه ها کدهایی صوتی_تصویری اند که هر کدام در جایگاهی خاص از مغز

انسان ثبت می شوند.

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *