واژهها همیشه مفتونم میکنند. دوست دارم درمیانشان قدم بزنم و در هوایشان نفس بکشم. هنگام برخورد با واژهای نو سراپا شوق میشوم. از نویسنده یا گوینده نزد خود سپاسگزارم که مرا با چنین واژهای آشنا کرده. البته همیشه واژههای اعجازانگیز نویافته نیستند، گاه واژههایی را پیشتر شنیدهام و کمتر بدان پرداختهام. اغلب پس از شکار واژه تلاش میکنم با آن چند جملهای بنویسم. اگر یادداشت یا جستاری شکل بگیرد که چه بهتر، اگرنه هم باکی نیست هدف از نوشتن لذت بردن است که میسر شده.
پیش از این واژههای نویافته را در فایلی ویژهی خود نگهمیداشتم. اما تصمیم گرفتم واژگانم را از انزوا برهانم و اینجا به نمایش بگذارم.
یادگاه
لشانداز هتل
کاکریزی: بنفش
کاترپیلاری: زرد
قیزلی: زرد/طلایی
قفقازی: سیاه
قفایی: بنفش
قَرفی: سرخ
فُستُقی: سبز
فِرفیری: بنفش
فالونی: سرخ
فاختی: خاکستری
غزالی: قهوهای
عرسی: قهوهای
شنگرفی: سرخ
ششی: سرخ
شجری: سبز
شاهپسندی: بنفش
سیمابی: خاکستری
سیکلمهای: بنفش
سوغانی: پیازی
سوری: سرخ
سندروسی: زرد
سرنجی: سرخ
سُدابی: سبز
سپیداجی: قهوهای
سِپُرزی: سرخ
ساغری: سرخ
ساجی: سیاه
زیبق: جیوه
زریری: زرد
زرنیخی: زرد
زرندی: سبز
زرزوری: سبز/سفید
زردشتی: سرخ
زبیبی: بنفش
رَمادی: خاکستری
رشقهای: سبز
رصاصی: سرخ
رُشتی: نارنجی
دریحی: سرخ
ادهم: ۱. اسب، فرس؛ ۲. بند، قید؛ ۳. تیره، سیاه
آیس: دلسرد، مایوس، ناامید، نومید، وازده
آنتریک: تحریک، تهییج، وادار
جَفتی: قهوهای
تیلهای: رنگارنگ
تیزابی: سبز
تیتانی: سرخ
توسکایی: صورتی
توزی: سرخ
توپراغی: زرد/خاکی
توپازی: آبی/زرد
تمری: قهوهای
تگری: سفید
ترنحی: زرد
ترمهای: خاکستری
ترافیکی: سفید/زرد
تختهای: یکرنگ
تَبَرخونی: سرخ
تاکستانی: سبز
پَلَخشی: رنگارنگ
پروسی: آبی
پرنیانی: رنگارنگ
پرکهای: زرد
بیدی: سبز
بیدنجیلی: قهوهای
بیدمشکی: زرد
بیجادهای: سرخ
بِهی: زرد
بَهرَمانی: سرخ
بهرامی: سرخ
بوقلمونی: رنگارنگ
بنتونی: آبی/سبز
بلدرچینی: دورنگ
بَقَمی: سرخ
بِسُدی: سرخ
بزرکی: زرد
بارانی: سفید
بارفَتنی: سفید/کبود
بادرنگی: سبز
آُترُجی: زرد
استخری: آبی
اِسپَرکی: سبز
اِدریسی: صورتی
اَمرودی: سبز/زرد
افرایی: زرد
آغوزی: قهوهای
ابریشمی: سیاه
آینهای: خاکستری
آهویی: زرد
آهنی: خاکستری
آرموتی: سرخ
آروشایی: سفید
آبنوسی: سیاه
وَشنی: سرخ
سرخون: خاکستری
سِتَبرَق: سبز
رَش: قهوهای
چِغِر: نارنجی
پوشگان: سبز
اَرتَنگی: رنگارنگ
مخلص و چُخلص
کام گز
فیلوش
لولنده
غبارناک- غبارمند
کَفلَمه: ساییدن بین دستها، آرد کردن، یک مشت از هر چیزی
خندونک: جک، لطیفه، شوخی
خوشکار: صالح، آدم خوب
هروقتانه- بیوقتانه
نمیبرازد
فراخیز
سُکنده
ازدحام گوشدر
سیاستلاخ
دانشخواه
فراخستان ملکوت
پذیرندگی
چمچه: ملاقه، کفگیر
کَنهصفت
هیاهوگر
تورمند: مسافر
بشاشت
معلومدار
کمکگَر
قصرِ نداری
تبلیغاتمند
هَوَسانه
باستانخواران
بیشترینه
کارچرخان
مسافرانداز
دعوتگر
خود-مدیری
لَمَنده و خَمنده
کشف شاخ سبزکُن
قلمیات
نوشخندآفرین
طنبی: اتاق، تالار بزرگ
زبانورز
گوش در بُردم
ناخریدار
ولنده
باژگونه
فراخیزانده
تاریکنا
کورسومند
نوشانوش و توشاتوش
نوخاستگی
خواهندگی
چرس: شکنجه، زندان، بند
دستامد
فراآبگوشتیک
درزمند
آسمانه: سقف
دهره: داس
راژگون
غیه کشیدن: فریاد زدن
چپور: آبلهرو
پچل: کثیف؛ پلید. کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد.
اَسمَر: کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
نورآگین
چامه: شعر، غزل، سرود
حوصلهسوز
آبتاب
خودآیینی
رازبرانه
وقاد: زیرک، بیدار
خوشنوشت
یخگونه
محیلانه
فِزِرتی ( گونه فارسی زِپِرتی! ): بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، فُکُلی، تی تیش! – چُلمَن، چُلُفتی، شاسگول.-
قزمیت، درب و داغون، خراب، مُفَنگی، زیقی، پیزوری، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !، دَرِپیت! – مسخره، مزخرف، خز!، زاقارت
کلاپیسه: (کَ سَ یا س) تغییر حالت چشم در اثر خشم یا لذت بسیار.
پیزر: پوشال مانندی است که از نوعی جگن گرفته میشود و برای انباشتن پشتی، مخده، پالان و… به کار میرفته است.
احتجاج: ۱. دلیل آوردن. ۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
ایاره: عدد رقم. آمار و شمارهها
پادافره: تنبیه.سزا. کیفر. توزش.
توزش: کیفر، گوشمالی
اورنگ: تخت، اریکه،
سِتَرون: نازا، عقیم، بیبار
چَکَره: چکله : ۱ – قطرة آب ، رشحه . ۲ – حباب ، کف آب .
پادیر: ( اِ مرکب ) چوبی بود که پیش دیوار شکسته یا زیر آن نهند مانند ستون تا دیوار نیفتد. ( حواشی فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). شمع. دیرک.
فرجامین
نوشونده
میسزد
درازدامن
ویر (میل، هوس)
سلاتون (دیو، شیطان)
معجز(عاجز کننده)
زبیل(سبد، زنبیل)
کنفت (چرکین، کثبف، ضایع، شرمسار)
مشئوم (نامبارک، بدیمن)
مُکَیَف (کیفآور، لذتبخش)
معتزل ((مُ تَ زِ) [ ع . ] (اِفا.) گوشه گیر، عزلت گزین)
نبالت ((نَ لَ) [ ع . نبالة ] (مص ل .) ۱ – گرامی شدن . ۲ – فضل و نجابت .)
تالی (آنکه بعد بیاید؛ ازپیآینده؛ تابع؛ پیرو.)
کاو (طاقچه)
پیاورد (نتیجه)
روانآشفتگی
نمکگیر و لبخندگیر
لبریخته
لمعان (تابیدن، درخشیدن)
شکوفان
شئامت (شوم و بدفال شدن؛ نامبارک شدن)
قلمانداز
ولخند
مغزفرسا
غمین
رازگویی
شیرینخو
متداعی
شتابیدن
پیچاپیچ
تازهروی
آهستهکنان
وحشیواری
رمندگی
ناروانی
مکیف
برفین
مذلت
بیاکند
تابربا
مردانهرفتار
فرماندهانه
تندرآسا
نووارد
دوریجو
آزماینده
شیفتهوار
بندگانه
واسپرد
کوتاهبالا
نقار (جدال، کدورت، نفرت)
غمافزا
بلورگونگی
سیمای شرقیانه
غلظغولوط
اباطیل( جِ باطل ؛ سخنان یاوه و بیهوده ، چیزهای باطل )
تمجمج (کلمات را جویده و نامفهوم ادا کردن؛ سخن ناپیدا گفتن)
دورتَرَک
میرنده
هیجانی آرامربا
خودآرایان
فراجوشیِ پیوسته
مرگنشانی
واکندن
ستوهیدگی
بازبپیماید
ژرفکاوی
شمایلشکنی
ژیمناستیک فکری
ملغمه
رنجاننده
دلازار
خودبسندگی
پالودگی
ورزاندن
خیزنده و ریزنده
ژرفکار
کژدلی
شاهباز اوجگیر اندیشه
خودکی دارند برای نمودن
نوپرداز
رویاهای عاصیانه
فعلیدن
در هم تافته
میانگارد
منزهطلبان
آشکارگی
درازپاتر
تلفزار
شلتاق
کاویدن
ایقان (باور کردن)
ذوات (جمع ذات، خداوندان، حقایق، ماهیات)
لطفا شما هم یک واژه اضافه کنید.
این نوشته به روزرسانی میشود.
3 پاسخ
با اجازه من این کلمهها رو به لغت دونی خودم اضافه کردم و دو تا کلمهی دیگه رو به شما تقدیم میکنم.
ایقان و ذوات
لطف شماست. بابت این هدیهی عالی سپاسگزارم.
چه کلمات جالبی