جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

 

شنیدن نام «مدرسه‌ی نویسندگی» برای هر کسی که آرزوی نویسنده شدن دارد، یک رویاست؛ رویایی که برای خود من کمی دیر تعبیر شد.

پیش از آشنایی با مدرسه ‌نویسندگی سال‌ها از نویسندگی درآمد ثابت داشتم؛ دوره‌ی داستان و فیلم‌نامه‌نویسی شرکت کرده و یک کتاب هم نوشته بودم؛ اما در پیشگاه خودم ناشاد بودم. شبی از شب‌های دلگیر کرونایی در یک لایو اینستاگرامی صحبت‌های «شاهین کلانتری» در دلم نور هوا کرد؛ این‌چنین در مورد نوشتن سخن گفتن را نه دیده و نه شنیده بودم؛ بی‌درنگ در کلاس نویسندگی خلاق شرکت کردم؛ روز مصاحبه با شنیدن صدای پر مهر شاهین کلانتری خیالم از بابت هزینه راحت شد. تسلط ایشان به پرسش‌ها و آگاهی‌شان از همان چند جمله پیدا بود. شک جایش را به اطمینان داد.

در طول دوره با نامهایی آشنا می‌شدم که اگر شاهین کلانتری نبود تا ابد بی‌خبر می‌ماندم. در این دوره ضربه‌ی مهلکی خوردم؛ تا پیش از آن به خیال خودم نویسنده‌ی توانمندی بودم؛ آنجا فهمیدم هیچ نمی‌دانم و تا همین جا هم زیر سایه‌ی علاقه و تعهد به کار پیش رفته‌ام. با این شُک کمی نسبت به هم‌کلاسی‌هایی که در نوشتن تازه‌کار بودند عقب ماندم. انگار روبه‌روی خودم قرار گرفته بودم و هر آموزش تازه‌ای سیلی محکمی به صورتم می‌نواخت؛ کسی توی گوشم می‌گفت: «چرا قبلا اینو نمی‌دونستی؟» اعتراف می‌کنم سر کلاس ذوق زده بودم و هر جمله و کلمه‌ای را هورت بالا می‌کشیدم.

از دوره دوم کارگاه تمرین نوشتن مرتب در کلاس‌ها شرکت کرده‌ام. با وجودیکه همان روزهای نویسندگی خلاق وردپرس را به صورت آنلاین می‎‌آموختم اما اصلا به فکر راه‌اندازی سایت شخصی نبودم؛ بعدها به لطف و پیشنهاد شاهین کلانتری بود که این وبلاگ را ساختم و شروع به لذت بردن از این بخش نوشتن کردم.

تا پیش از مدرسه نویسندگی به نوشتن به چشم الهام از عالم غیب ایمان داشتم؛ با وجودیکه برای رادیو می‌نوشتم و هر روز هم می‌نوشتم اما چیزی به عنوان تمرین و دست‌ورزی یا مطالعه برای بهتر نوشتن یا حتی خوب خواندن در برنامه‌ام نبود. کارم در رادیو خوب بود و امتیازهای بدی هم نداشتم اما آنچه باید باشد هم نبود.

 

چه چیزهایی از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم نوشتن کاریست هر روزه و بی وقفه.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم منتظر الهام از عالم بالا نمانم و هر چیزی را دست‎‌مایه‌ی نوشتن کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم از انتشار نترسم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم در برابر انتقاد و ایراد مقاوم باشم و هیچ نقدی مرا متوقف نکند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم خوب بخوانم و کتابهای خوب بخوانم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم نویسنده‌ی خوب الزاما نویسنده‌ی مشهور نیست.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم شرکت در مسابقات مانع رشد من است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم تا روزی حداقل هزار کلمه ننویسم نمی‌توانم عملکرد موثری داشته باشم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم با خواندن داستان می‌توانم مقاله‌های علمی بهتری بنویسم که خواننده‌های بیشتری داشته باشد.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم خواندن شعر صرف نظر از لذت خوانش در پیدا کردن لحن مناسب نوشتار کمکم می‌کند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم از متن کتاب‌ها باید بنویسم تا منظور و مقصود نویسنده را درک کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم از روی متون مهم رونویسی کنم تا هم به واژه‌ها و نحو نوشتار و هم با روش نوشتن نویسنده آشنا شوم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم پایان کتاب برای نویسنده باید آغاز آن برای من باشد.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم واژه‌ها مفاهیم متعددی دارند و نویسنده‌ی عاشق توان واژه‌سازی دارد؛ پس همه جا در پی واژه‌ای نو بودن، کمکم کرد نوشتار محکم‌تری بنویسم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم تداوم و استمرار در نوشتن تنها راه خوب نوشتن است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم یک دوست نویسنده بهتر از هزار دوست غیر هم‌فرکانس است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم کتابهای خوب را چندین بار بخوانم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم هیچ اجباری در تمام کردن کتاب‌ها نیست.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم نوشتن در مورد خودم مرا به خودشناسی نزدیک می‌کند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم با نوشتن نسخه بهتری از خودم بسازم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم بدون فعالیت در فضای مجازی نمی‌توانم در این روزگار نویسنده‌ی بهتری باشم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم وبلاگ‌نویسی برای من رزومه‌ی بهتری می‌سازد تا نوشتن فیلم نامه‌ای که هیچ‌کس آن را نمی‌خواند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم نوشتن بهترین درمان است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم با واژه‌های بیشتر کلام غنی‌تری دارم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم با نوشتن بهتر صحبت کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم چطور با نوشتن درآمد داشته باشم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم همه نیازمند نوشتنند حتی اگر نخواهند نویسنده باشند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم انرژی‌ای که صرف نوشتن می‌کنم در باقی ساعات روز مرا سرحال‌تر نگه می‌دارد.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم روزم را با نوشتن آغاز کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم نوشتن تعطیلی ندارد و در هر حال نوشتن حس متفاوتی ایجاد می‌کند.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم قلم و کاغذ همراهم باشد؛ یا از گوشی برای یادداشت‌برداری استفاده کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم هر زمان ایده‌ای به ذهنم رسید بلافاصله روی کاغذ بنویسم و گرنه با آن ایده باید خداحافظی کنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم ویرایش مهم‌ترین بخش نوشتن است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم برای نوشتن از جملات زیادی استفاده نکنم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم ساده‌نویسی با شکسته‌نویسی متفاوت است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم تجربیات زیسته‌ام گنجینه‌ی بزرگ من برای نوشتن است.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم هر واژه می‌تواند بار معنایی متفاوتی داشته باشد.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم برای نوشتن پی ایده نباشم.

از مدرسه نویسندگی یاد گرفتم برای نوشتن فقط باید نوشت.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

3 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *