زیتونپرورده مرا به عطر سرزمینهای شمالی وصل میکند. عکس خوب کم دارم. از برف و باران ذوق میکنم اما زیرشان قدم نمیزنم. بلد نیستم ننویسم. یاد نگرفتهام ناراحتیام را بروز ندهم. نمیتوانم بیتفاوت از کنار نفهمی دیگران بگذرم. دوست ندارم کسی برایم تصمیم بگیرد. از تنهایی لذت میبرم. میخواهم ساعتها بیوقفه بنشینم و کتاب بخوانم. هرگز فکر نمیکردم روزی وبلاگ بنویسم. از تجارت سر در نمیآورم. از درآمدم راضی نیستم. عاشق همسر، پسر و زندگیمان هستم. خیالپردازی را دوست دارم. آشپزی برایم مراقبه و نیایش است. به دنبال راهی برای طولانی شدن صبحهای هر روز هستم. سیاهی شب اگر کنار دریا نباشم آرامبخش است. شبی که زود بخوابم، بهترین شب دنیاست. بیداری پیش از طلوع حکم نوشابهی انرژیزا را دارد. چرت بعد از ناهار سرحالم میآورد. از اینکه فرزندم در آغوشم بخوابد خوشحال میشوم. حیوانات را دوست دارم اما حیوان خانگی را نه. رانندگی با ماشین حس استقلال میدهد. از دوچرخه سواری لذت میبرم. از اینکه در کارها عالی نیستم ناراضیام. سفر حالم را خوب میکند. دوست دارم به اصفهان سفر کنم. هنوز شیراز را ندیدهام. شب کویر را هم باید ببینم. نیشابور، چابهار، بوشهر و کوهرنگ مقاصد سفرهای بعدیاند. شنا بلد نیستم. آب بازی و خیس شدن در یک ظهر تابستان تازهام میکند. دلم میخواهد اسکیت یاد بگیرم. برای نوشتن بیتابم. دلم میخواست فرزندان بیشتری داشته باشم. برای خوردن شیرینی بیقرارم. سبزی خوردن عجیب خواستنیت. نوروز سر شوقم میآورد. بهار را خوب میفهمم. قدردان زندگیام. روزهایی که زندگی کردهام را دوست داشتهام. بهترین تصمیمها را گرفتهام. پذیرفتهام پشیمانی سودی ندارد. تلاش همسرم برای زندگیمان سر ذوقم میآورد. قرمهسبزیهای خوبی میپزم. میخواهم ویرایش حرفهای را یاد بگیرم. نباید از دنیا خسته شوم. از دیدن مردم حین خرید خوشحال میشوم. معمولا متوجه دشمنی دیگران با خودم نمیشوم. تربچه توی سبزیخوردن عین تازگیست. از شستن میوه و سبزی لذت میبرم. آش دوست دارم. برای زرشکپلو با مرغ پوست پرتقال خشک میکنم. هوای سرد به جانم میچسبد. معتقدم آفرینش مرد بابت آغوش گرمش بوده. گلویم درد نمیگیرد. بیماری ملی من سینهدرد است. تا حد زیادی استرس پیش از مهمانی را کنترل کردهام. از کسی که ادب را میفهمد خوشم میآید. بهترین رشتهای که میتوانستم بخوانم همان جغرافیا بود. دلم میخواست شغلی مرتبط با جغرافیا داشته باشم. تقریبا هرگز کسل و بیانرژی نیستم. از بیزاری بیزارم. اهل تعارف نیستم اما دیگران فکر میکنند هستم. بیدار شدن را به خوابیدن ترجیح میدهم. با تنفر بیگانهام. به دنبال تربیت دیگران نیستم. میدانم چه میگویم. تقریبا همیشه آگاهانه خشمگین میشوم. به نظرم قد بلند یک امتیاز ویژه محسوب میشود. خانههای ویلایی و حیاطدار را میپسندم. برای آدم کتابخوان ارزش قائلم. تغییر سن را حس میکنم. برای شام سوپ دوست دارم. از اینکه کارهایم عقب بیفتد بدم میآید. اینکه فرزندم به کاری علاقه نشان دهد خوشحالم میکند. پسرم که بخندد ته قلبم میخندد. از تماشای بزرگ شدن پسرم لذت میبرم. شاهی و پیازچه خوبند. ریحان عالیست. برای باغبانی مشتاقم. از اینکه همسرم میز و صندلی روی تراس را جمع میکند کلافه میشوم. برای زندگی پی دلیل نیستم. زورگو نیستم یا گمان میکنم نیستم. از اینکه کسی پیش از شناختنم قضاوتم کند ناراحت میشوم. با همه محترمانه رفتار میکنم. مودبم، به خاطر احترام به خودم. از آدم بددهن همیشه دور میمانم. جذب آدم الکی خوش نمیشوم. راحت میخندم. وقتی وارد جایی میشوم اول چیدمان اشتباه به چشمم میآید و پیش خودم شرمنده میشوم. از بودن کنار خانواده لذت میبرم. آدم کملطف را راحت ترک میکنم. به شیوهی خودم عذرخواهی میکنم. از اینکه کسی تنهایی به قاضی میرود متعجبم. حوصلهی آدم پرچانه را ندارم. از آدمی که تظاهر به بیماری میکند بدم میآید. به نظرم کسی که عزت نفس ندارد ارزش صحبت ندارد. از آدم آویزان و وابسته بیزارم. یا خودم انجامش میدهم یا اصلا انجام نمیدهم. از راهنمایی گرفتن نمیترسم. با آدم کاردان مشورت میکنم. برای شخصیت دیگران ارزش قائلم. میدانم هر کسی شانس خوب تربیت شدن را نداشته. پذیرفتهام که هر کس در دنیای خودش پادشاهی میکند. از آدمها توقع محبت و هدیه ندارم. از هدیه دادن خوشحال نمیشوم. سوغاتی خریدن را درک نمیکنم. پول بابت کالای بیکیفیت نمیدهم. از کسی که تکلیفش با زندگی مشخص نیست دور میشوم. حاضر جوابی نمیکنم. بدی کسی را به رویش نمیآورم ولی از تماشای بلای کارما لذت میبرم. آدم باحال و پایهای نیستم و شوخیهایم اغلب یخ از آب درمیآید. در جمع دوستانه راحتترم. زبانبازی و دلبری بلد نیستم. تملق کسی را نمیگویم. اگر کسی را دوست داشته باشم حتما میگویم. از کمک کردن به نزدیکان خوشحال میشوم. مهمانی دادن برایم سخت است. بلد نیستم تندتند کار کنم. بیکاری خوب نیست. آدم خوابالو حالم را بد میکند. اغلب دستپاچه میشوم ولی کسی متوجه نمیشود. از اینکه دیگران من را خوب نمیشناسند خوشحالم. برای دوستی ارزش قائلم و دوستانم را فراموش نمیکنم. بلدم با معرفت باشم. امیدوارم ریاکار نباشم. نام و نامخانوادگیام را دوست دارم. از این که میتوانم فرزندی تربیت کنم خوشحالم. به گمانم مادر خوبی باشم. نامهای شاعرانه دلنشینند. لطف دیگران را هرگز فراموش نمیکنم. تشکر کردن برایم دشوار نیست. از توی خانه بودن ناراحت نمیشوم. عطر کیک به اندازهی زندگی خواستنیست. خیلی با غذاهای دریایی جور نیستم. از خوردن غذا در خانهی دیگران معذب میشوم. غذا خوردن در رستوران باب میلم نیست. همیشه بعد از خوردن پیتزا پشیمان می شوم. اگر میشد هفتهای چند بار سوسیس بندری میخوردم. تنها قسمت خوشمزه گوسفند جگر و راسته است. گاه بازی با گوشی را به کتاب خواندن ترجیج میدهم. تنبلی را بیشتر میپسندم. گاهی الکی شلوغش میکنم. معتقدم رشد دیگران سبب رشد خودم میشود. با دیدن زن حامله هول میکنم. دلم نمیخواهد بچهای را بغل کنم. باور نمیکنم کسی بتواند کسی را شکنجه کند. جنگیدن برای باور برایم معنا ندارد. هنوز هم از دیدن آدم بیشعور شگفتزده میشوم. گاه از خودم میپرسم: بعضی با این حجم از حماقت چگونه تاکنون در جامعه دوام آوردهاند؟ به نظرم بی شعوری مسریست و در یک خانواده اگر یکی بیشعور است سایرین هم بیشعورند. از اینکه کسی اشتباه اعضای خانوادهاش را به رویش نمیآورد تعجب میکنم. از لباس خوب بیشتر از هر چیزی لذت میبرم. برای خرید سختگیر نیستم. هر لباس را بارها میپوشم اما نه برای آدمهای یکسان. حرف تلخ فراموشم نمیشود. اغلب در نگاه اول به هیچچیز دقت نمیکنم. حسم به من دروغ نمیگوید. بدون خستگی مینویسم. با کتاب شکسپیر عاشق ادبیات شدم. دلم همیشه برای سیما (دوست کودکیام) تنگ میشود. بعد از ازدواج به خودشناسی بیشتری رسیدم. با اشتغال فهمیدم جامعه را نمیشناسم. هر بار بعد از خواندن شاهنامه مغرور میشوم. معتقدم حرف باد هوا نیست و هر کس در برابر گفتارش مسئول است. آدم بدقول پیشم جایی ندارد. بوی دروغ را میشناسم. به خاطر تربیتم از پدر و مادرم سپاسگزارم. در دانشگاه دوستان مرغوبی پیدا کردم و دوستشان دارم. داستان ازدواجم شنیدنیست. برخلاف بسیاری از دانشگاه رفتن پشیمان نیستم. قرار بود در چهل سالگی کسی باشم. طعم نان تلخ قلم را چشیدهام.
ادامه دارد…
6 پاسخ
چقدر کامل بود. من تا بخشی که نوشته بودین چیدمان اشتباه رو متوجه میشین و از خودتون شرمنده میشین خوندم. این بخش رو خیلی دوست دارم. چقدر خوبه که خودتون نیدونین نباید اینجوری باشین. یکی از اشناهای من اولین چیزی که میبینه همینه و سریع هم واکنش نشون میده و من همیشه وقتی مباد خونمون معذبم. ایترس میگیرم که چیزی رو بخواد باز جابجا کنه یا بعد که رفت پشتم حرف بزنه
ممنون که خوندید متن من رو. خوشبختانه نزدیکان که خبر دارن خودشون پیشنهاد چیدمان میدن و منم همونجا تخلیه روانی میشم، نیاز به منزل سایرین پیدا نمیکنم.
خیلی قشنگ بود همای عزیزم. واقعن من هم اسمتو دوست دارم. برازندهت هست. چقدر قشنگ از خودت گفتی. چقدر صادقانه و بیریا بود. احساس میکنم خستگیم در رفت. فقط اونجا که نوشته بودی آدم پایهی و باحالی نیستی????????
خیلی دوستت دارم. باصفا و مهربانی????????????
شما تاج سری
متن واقعا سنگین بود. کاش خبرنامه سایتتان، فعال بود
لطف شماست. حتما به فکر خواهم بود.