به تجربه دانستهام که مدام آغازیدن، به معنای هرگز نرسیدن است.
آنچه ما را به مقصد خواهد رساند، یک خط سیر مدام و مشخص است. آنچنان که روی نقشهای خوشآبورنگ بتوان با چشم غیرمسلح هم ابتدا و انتهای مسیر را تشخیص داد.
از آنجا که بارها گرفتار آغازیدن و رهانیدن شدهام، امروز تصمیم گرفتم خط سیر خود در کارها را روی کاغذ بیاورم، به هر آنچه در طول مسیر نیاز دارم فکر کنم و همهی موانع و دلایل حواسپرتی را از سر راه بردارم.
چرا مدام رها میکنیم؟
شور و شوق زیادی گاه کار دستمان میدهد. از سر اشتیاق برای موفقیت دست به افراط میزنیم بدون آنکه دلایل کافی برای انجام داشته باشیم.
در این مواقع دچار نوزدگی شدهایم. مثل آدمی که میوهی نوبرانه را آنقدر بخورد تا دلش را بزند و فردا دیگر چشم دیدن میوه را نداشته باشد.
بهتر است قبل از شروع هر کار، به جای آرزومندی به دلایل انجام آن کار بپردازیم و از خود بپرسیم در پایان قرار است به چه نتیجهای برسیم.
با هر بار شروع چه بر سر اهدافمان میآید؟
فرض کنید قصد دارید برای تعطیلات آخر هفته به سفری یک روزه بروید تا در کنار خانواده استراحت کنید و حالوهوایتان عوض شود.
قرار است ساعت ۵ صبح روز جمعه از منزل خارج شوید و جمعه شب هم بازگردید.
جمعه ساعت پنج و سی دقیقه به سختی از خواب بیدار میشوید و چون شب قبل دیر خوابیدهاید ترجیح میدهید که بیشتر بخوابید، اما به اصرار بقیه راه میافتید. هنوز سر کوچه نرسیده، متوجه میشوید، گوشی تلفنتان را جا گذاشتهاید. باید برگردید. دومین دلیل برای اعصاب خوردی. همین طور که از پلهها بالا میروید تصمیم میگیرید از دستشویی هم استفاده کنید، با تاخیر شما بقیه هم برای آنچه فراموش کردهاند به خانه برمیگردند. ساعت شش شده و شما هنوز توی خانهاید. قرار بود صبحانه را بین راه میل کنید، اما حالا همه گرسنهاند. با غرغر سوار ماشین میشوید. در یک جای نامناسب فقط به قصد رفع گرسنگی توقف میکنید، نه سرویس بهداشتی مناسب در دسترس است، نه مگسها در آن آفتاب داغ مهلت نفس کشیدن و صبحانه خوردن میدهند. سفره پهن نشده متوجه میشوید ناهار را توی کیف نگذاشتهاید و دوباره باید راه آمده را برگردید.
ساعت ۹ دوباره به سمت منزل برمیگردید. ساعت ۱۰ به منزل میرسید. گرما، گرسنگی، پیش نرفتن در مسیر و عقبگردها، آزار دهنده شده. به دلیل بیبرنامگی همه کارها بد پیش میرود.
دوباره یکییکی به سمت دستشویی میدوید. از بد روزگار یکی از بچهها هم گرمازده شده. ساعت نزدیک یازده میشود. شما هنوز توی خانه هستید و همه در حال فریاد و غر زدند. احتمالا دختر نوجوانتان از آمدن منصرف شده و با دوستش برای عصر برنامه میچیند.
تلفن همسرتان زنگ میخورد، همسفرها رسیدهاند و تندتند از جای خوب و هوای عالی و طبیعت زیبا تعریف میکنند. بچهها در اینستاگرام عکسهایشان را دیدهاند. همه مصمم راه میافتید. به خارج شهر نرسیده همسرتان از شما سراغ ساک بچه را میگیرد. اما شما روی پله جا گذاشتهاید. بچه بدون شیر و پوشک مانده. دوباره برمیگردید. ساعت ۱۲ است. ساک را برمیدارید. به خودتان بد و بیراه میگویید. گرما، گرسنگی، فشار عصبی، زنگ تلفن کلافهتان کرده. یک دعوای حسابی توی ماشین راه میافتد. سر چهارراه چراغ قرمز را نمیبینید و با یک موتورسوار تصادف میکنید. تا از جایش بلند شود و با هم دست به یقه شوید و دیگران جدایتان کنند و همدیگر را حلال کنید، یک ساعتی طول میکشد. به همسرتان گفتهاند ما ناهار میخوریم. همه توی ماشین ساکتند. چراغ سمت راننده شکسته. شما هنوز از شهر خارج نشدهاید. بچهها نیاز به دستشویی دارند. دوباره دعوا میشود. عکسهای توی اینستاگرام هر لحظه بیشتر میشود. دیگران نه تنها به مقصد رسیدهاند بلکه در حال تفریح و لذت بردن از سفرشان نیز هستند. درحالیکه بیبرنامگی شما، کار دستتان داده. چند بار همسرتان را مقصر دانستهاید. چند بار خودتان و بچهها را. بعد از دستشویی ماشین روشن نمیشود. بنزین تمام شده و حتی یک متر هم ماشین پیش نمیرود.
باک به دست زیرآفتاب ماندهاید، گرسنه، خسته، بازنده. شاید از لج خودتان هم که شده بساط جوجهکباب را همانجا جلوی در دستشویی علم کنید و ساعت ۴ غذایی هم بخورید و از این مضحکه خندهای هم روی لبتان بنشیند. ولی دیگر این سفر با هر بار برگشتن به نقطهی اول جز جا ماندن و حسرت چیزی برایتان نداشته. تازه توضیح برای همسفرها بماند.
چه کسانی مدام شروع میکنند؟
-آنها که از اشتباهات خود درس نمیگیرند همیشه روی نقطهی صفرند.
-آنها که همسفر خوب را از بد تشخیص نمیهند.
-آنها که هنوز به بلوغ فکری نرسیدهاند و زندگیشان درگیر حاشیه و ظاهر است.
-آنها که توان شناخت آدمها را ندارند و به صرف اینکه طرف برادرم، خواهرم، رفیقم یا همکارم هست، اعتماد میکنند و هرگز به اشتباهشان پی نمیبرند.
-آنها که با زرق و برق هر چیز اغفال میشوند و دیگر به محتوا کار ندارند.
-آنها که نادانسته قدم در راهی میگذارند و از دشواریها بیخبر، قصد نبردنابرابر دارند.
-آنها که برنامهریزی اصولی و کاربردی بلد نیستند.
چه کنیم که فقط یکبار شروع کنیم؟
کافیست قبل از آغاز به تمام جوانب کار بیندیشیم. راه و چاه را بشناسیم. از اهل فن راهنمایی بخواهیم. از آنها که راه را رفتهاند، نظر بپرسیم و بدانیم در مقصد چه چیزی در انتظار ماست.
از خود بپرسیم برای اینکار چه ضرورتی داریم و چرا باید دست به اقدام بزنیم؟
سختی کار چیست و چگونه قرار است با آن کنار آمد؟
روش حل مشکلات در این مسیر چیست؟
چه کسانی برای مشورت در این امر بهترند؟
چگونه یک راه کوتاه و مناسب شرایط خود انتخاب کنیم؟
راههای میانبر را بیابیم.
با یکبار شروع چه به دست خواهیم آورد؟
وقتی با یک تصمیم میآغازیم، انرژی ما صرف پیشرفت و لذت از مسیر رشدمان میشود. فرصت برای اجرای ایدههای نو ایجاد میشود. در حین کار توانمند و با تجربه میشویم و بعد از مدتی آشنایی به روال کار به ما کمک میکند، با فشار کمتری کار را پیش ببریم. کمکم باب آشنایی با اهل فن هم باز میشود و سرعت رشد به لطف دوستان بیشتر و بیشتر میشود.
4 پاسخ
چقدر با جزییات و قشنگ نوشتی💐💐
عزیزی.
هما جان! دیدگاه متفاوت و جالبی داشتید.
بسیار لذت بردم.
لطف شماست.