جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

این مقاله حاصل بلند اندیشیدن من است. درآینده به‌روزرسانی خواهد شد.

 

‌گفت: «برای انصراف از دانشگاه اقدام کردم». از دردسرها و مشکلاتش می‌گفت.

پرسیدم: «چرا می‌خوای انصراف بدی»؟

گفت: «رشته‌مو دوست ندارم».

برایم عجیب بود. او حتی یک خط برای کنکور نخوانده و با رتبه‌ی نجومی به دانشگاه دولتی رفته بود. حالا هم اغلب دانشگاه نمی‌رفت. صرف‌نظر از اینکه آیا انصراف از دانشگاه کار درستیست یا نه؛ به دیگرانی فکر کردم که مانند همین دوستم بدون ذره‌ای تلاش به تغییر فکر می‌کردند.

من با تغییر مسیر و اصلاح راه و روش زندگی و تحقق رویاها اصلا مخالف نیستم؛ اما وقتی می‌بینم کسی برای تغییر اصلا آماده نیست و فقط با شنیده‌ها و ترس‌ها و ناکامی‌ها به دنبال راه تازه است شگفت‌زده می‌شوم. افرادی را میشناسم که سالهاست به امید پذیرفته شدن در رشته‌ی پزشکی کنکور می‌دهند، اما دریغ از کوچکترین تغییری در سبک زندگی چه رسد به مطالعه و تست و کلاس و مانند اینها. کسانی را دیده‌ام که مدام محل کارشان را تغییر می‎‌دهند با این بهانه که رئیسش خوب نیست. همکارها خوب نیستند، حقوق کم می‌دهند…

کم نیستند کسانی که هر شش ماه کلا مسیر زندگیشان تغییر می‌کند، امروز عاشق، فردا فارغ، امروز شاغل، فردا بیکار، امروز مهندس، فردا میکاپ آرتیست.

البته که بخشی از این تغییرها به اوضاع جامعه و ناامیدی از آینده و عدم امنیت روانی برمی‌گردد؛ اما این افراد مدام در حال آغازند چون همیشه آغازیدن آسان‌تر از تلاش و به سرانجام رسانیدن است. انگار برای آغاز، یافتن یک بهانه و پیگیری کوتاه مدتش با همان اشتیاق اولیه کفایت می‌کند. چند روز، چند ماه، گاه یکی دوسالی هم خودش را با همان بهانه‌ی نخستین پی خواسته‌اش یدک می‌کشد، بعد با یک تلنگر، طعنه یا دشواری پا پس می‌کشد. چرا؟ چون عقب نشستن و فرار برای رهایی از آنچه رو‌در‌روی آنیم بهترین راهکار است.

درنهایت پس از این شاخه به آن شاخه پریدن‌های مدام روزی به خود می‌آییم و می‌بینیم آنچه داریم هیچ است. هیچ.

ما درگیر چرخه‌ی باطل آغازیدنی شده‌ایم که در دنیای بی‌انتها رهامان کرده؛ نه راهی برای پیش رفتن مانده نه توانی برای از نو ساختن.

آنچه در این آغازیدن‌ها از دست می‌رود عمر و روز و توان آغاز ماست. سرمایه‌ای بی‌بازگشت که تنها فرصت سرمایه‌گذاری و رشد آن را داریم و در صورت اتلاف از دست خواهد رفت.

بله توان آغاز ما جایی پایان می‌یابد. آنجا که از آغازهای بی‌پایان سرخورده و ناامیدیم و دیگر به هیچ آغازی خوش‌بین نیستیم.

بهتر این است به جای از نو آغازیدن‌ پیگیر توسعه و پیشرفت در همان یکی دو انتخاب نخست‌مان باشیم. به ایده‌های تازه و خلاقانه‌مان بها دهیم و برای آنچه به آن امید بسته‌ایم بیشتر تلاش کنیم و کمتر خسته شویم. بی‌شک این راه برای توسعه‌ی فردی خود ما نیز موثرتر است.

باید شروع دوباره را جایی طلبید که برای دوام هدفمان نیاز به انرژی تازه داریم. همان که با رسیدن شنبه و رند شدن ساعت و آغاز سال و ماه اتفاق می‌افتد. این مناسبت‌ها بهانه‌ی خوبی برای راه‌اندازی دوباره و هل دادن کار به سمت جلو هستند.

برای یافتن و رسیدن به آنچه می‌خواهیم چیزی فراتر از تصمیم به آغاز، نیاز است و آن عزم جزم برای پایان دادن است. حتی اگر آنچه اکنون در حال انجامش هستیم و باب میل ما نیست نیاز به پایان دارد نه گذر.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *