ترجمهی عبدالله کوثری
انتشارات لوحفکر
کتاب چرا ادبیات یوسا را میخوانم. تصمیم گرفتهام به هر کس که دوست دارم یک نسخه از این کتاب را هدیه بدهم. باید همه این کتاب را بخوانند و به قدر و ارزش ادبیات، آنگونه که واقعن هست، پی ببرند.
تا پیش از مطالعهی این کتاب، خودم هم ادبیات را تفریح و سرگرمی میشناختم. اگرچه برایم مهم بود اما گمان میکردم ادبیات را چون علاقه دارم باید مورد توجه قرار دهم. با آغاز این کتاب دانستم ادبیات بسیار فراتر از تجملات و سرگرمیست، چیزی بیشتر از افتخار بابت کتابخوان بودن. دانستم ادبیات جز ضروری زندگیست. جامعهی اهل ادبیات از رشد فکری و آزادی بیشتری برخوردار است. ادبیات با یکسان نشان دادن مردم دنیا، ثابت میکند که همه در درک عواطف و احساسات برابرند و همه حق زندگی بهتر دارند. از طرفی ادبیات با بازکردن چشم ما به جنبههای ناشناختهی خودمان به ذهن ما نظمی عقلانی میبخشد و بنای فکری منسجمی خلق میکند.
یوسا در این کتاب معتقد است ادبیات برای جانهای ناخرسند و عاصصیست. آنها که با زندگی سرناسازگاری دارند و پی رشد و شادی کاملند. چرا که ادبیات با ایجاد پرسشهای اساسی در مورد دنیا، به طور غیرمستقیم دست به آگاهسازی مخاطب میزند.
همانطور که مارسل پروست میگوید: «زندگی واقعی، که سرانجام در روشنایی آشکار میشود، و تنها زندگیمان که به تمامی زیسته میشود ادبیات است.»
با ادبیات میتوان زندگی را با دیگران شریک شد. میتوان تعصب و قومیت و نژادپرستی را کنار گذاشت و با مردم رنجور سرزمینهای ناشناخته همدردی کرد.
از طرفی دیگر علم و دانش نمیتواند در دنیا میانهداری کند. چرا که با تخصصی شدن دانش و پیدا شدن زیرشاخههای مختلف ابهامات زیادی ایجاد شده. اما ادبیات فصل مشترک تجربیات آدمیست. به واسطهی آن انسانها میتوانند با یکدیگر گفتگو کنند و یکدیگر را بازشناسند.
بخشهایی از کتاب:
- جامعهی بدون ادبیات، یا جامعهای که در آن ادبیات_ مثل مفسدهای شرمآور_ به گوشهکنار زندگی اجتماعی و خصوصی آدمی رانده میشود و به کیشی انزواطلب بدل میگردد، جامعهای است محکوم به توحش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر میاندازد.
- ادبیات نه تنها برای شناخت کامل و تسلط بر زبان ضروریست، بلکه سرنوشت آن به گونهای جدا نشدنی با سرنوشت کتاب پیوند یافته است، یعنی همان محصول صنعتی که بسیار یاز ما کهنه و منسوج میشماریم.
- در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچهی مایهی ارضای حیوانات میشود نخواهد بود، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
- جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کرولالها دچار زبانپریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتداییاش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت.
- کلمات بهگونهای پنهانی در همهی کنشهای ما انعکاس مییابند، حتی در آن کنشهایی که ظاهرا هیچ ارتباطی با زبان ندارند.
- ادبیات با تلاش یک فرد پدید نمیآید. ادبیات زمانی هستی مییابد که دیگران آن را همچون بخشی از زندگی اجتماعی پذیرا میشوند، و آنگاه ادبیات به یمن خواندن، بدل به تجربهای مشترک میشود.
- ادبیات خوب سراسر رادیکال است و پرسشهایی اساسی دربارهی جهان زیستگاه ما پیش میکشد.
- پیامدهای اجتماعی اثر ادبی هیچ ربطی به ارزش زیباشناختی آن ندارد.
- ادبیات در حکم انگیزهای عمده برای روحیهای بوده که زندگی را چنان که هست تحقیر میکند.
- نوآوریهای آفرینندگان ادبی بزرگ چشم ما را به جنبههای ناشناختهی وضعیت خودمان باز میکند.
- غیرواقعهای ادبیات و دروغهای ادبیات نیز محملی سودمند برای شناخت پنهانترین واقعیتهای انسانی هستند.
- دنیای بدون ادبیات، دنیایی بیتمدن، بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق، این کابوسی که برای شما تصور میکنم، مهمترین خصلتش تندادن انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایی مطلقا حیوانی است.
- اگر میخواهیم از بیمایگی تخیل و از امحای ناخشنودیهای پرارزش خود که احساساتمان را میپالاید و به ما میآموزد به شیوایی و دقت سخن بگوییم، و نیز از تضعیف آزادیمان بپرهیزیم، باید دست به عمل بزنیم. دقیقتر بگویم باید بخوانیم.
آخرین دیدگاهها