واژهها همیشه مفتونم میکنند. دوست دارم درمیانشان قدم بزنم و در هوایشان نفس بکشم. هنگام برخورد با واژهای نو سراپا شوق میشوم. از نویسنده یا گوینده نزد خود سپاسگزارم که مرا با چنین واژهای آشنا کرده. البته همیشه واژههای اعجازانگیز نویافته نیستند، گاه واژههایی را پیشتر شنیدهام و کمتر بدان پرداختهام. اغلب پس از شکار واژه تلاش میکنم با آن چند جملهای بنویسم. اگر یادداشت یا جستاری شکل بگیرد که چه بهتر، اگرنه هم باکی نیست هدف از نوشتن لذت بردن است که میسر شده.
پیش از این واژههای نویافته را در فایلی ویژهی خود نگهمیداشتم. اما تصمیم گرفتن واژگانم را از انزوا برهانم و اینجا به نمایش بگذارم.
آسمانه: سقف
دهره: داس
راژگون
غیه کشیدن: فریاد زدن
چپور: آبلهرو
پچل: کثیف؛ پلید. کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگاه دارد.
اَسمَر: کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.
نورآگین
چامه: شعر، غزل، سرود
حوصلهسوز
آبتاب
خودآیینی
رازبرانه
وقاد: زیرک، بیدار
خوشنوشت
یخگونه
محیلانه
فِزِرتی ( گونه فارسی زِپِرتی! ): بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، فُکُلی، تی تیش! – چُلمَن، چُلُفتی، شاسگول.-
قزمیت، درب و داغون، خراب، مُفَنگی، زیقی، پیزوری، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !، دَرِپیت! – مسخره، مزخرف، خز!، زاقارت
کلاپیسه: (کَ سَ یا س) تغییر حالت چشم در اثر خشم یا لذت بسیار.
پیزر: پوشال مانندی است که از نوعی جگن گرفته میشود و برای انباشتن پشتی، مخده، پالان و… به کار میرفته است.
احتجاج: ۱. دلیل آوردن. ۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
ایاره: عدد رقم. آمار و شمارهها
پادافره: تنبیه.سزا. کیفر. توزش.
توزش: کیفر، گوشمالی
اورنگ: تخت، اریکه،
سِتَرون: نازا، عقیم، بیبار
چَکَره: چکله : ۱ – قطرة آب ، رشحه . ۲ – حباب ، کف آب .
پادیر: ( اِ مرکب ) چوبی بود که پیش دیوار شکسته یا زیر آن نهند مانند ستون تا دیوار نیفتد. ( حواشی فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). شمع. دیرک.
فرجامین
نوشونده
میسزد
درازدامن
ویر (میل، هوس)
سلاتون (دیو، شیطان)
معجز(عاجز کننده)
زبیل(سبد، زنبیل)
کنفت (چرکین، کثبف، ضایع، شرمسار)
مشئوم (نامبارک، بدیمن)
مُکَیَف (کیفآور، لذتبخش)
معتزل ((مُ تَ زِ) [ ع . ] (اِفا.) گوشه گیر، عزلت گزین)
نبالت ((نَ لَ) [ ع . نبالة ] (مص ل .) ۱ – گرامی شدن . ۲ – فضل و نجابت .)
تالی (آنکه بعد بیاید؛ ازپیآینده؛ تابع؛ پیرو.)
کاو (طاقچه)
پیاورد (نتیجه)
روانآشفتگی
نمکگیر و لبخندگیر
لبریخته
لمعان (تابیدن، درخشیدن)
شکوفان
شئامت (شوم و بدفال شدن؛ نامبارک شدن)
قلمانداز
ولخند
مغزفرسا
غمین
رازگویی
شیرینخو
متداعی
شتابیدن
پیچاپیچ
تازهروی
آهستهکنان
وحشیواری
رمندگی
ناروانی
مکیف
برفین
مذلت
بیاکند
تابربا
مردانهرفتار
فرماندهانه
تندرآسا
نووارد
دوریجو
آزماینده
شیفتهوار
بندگانه
واسپرد
کوتاهبالا
نقار (جدال، کدورت، نفرت)
غمافزا
بلورگونگی
سیمای شرقیانه
غلظغولوط
اباطیل( جِ باطل ؛ سخنان یاوه و بیهوده ، چیزهای باطل )
تمجمج (کلمات را جویده و نامفهوم ادا کردن؛ سخن ناپیدا گفتن)
دورتَرَک
میرنده
هیجانی آرامربا
خودآرایان
فراجوشیِ پیوسته
مرگنشانی
واکندن
ستوهیدگی
بازبپیماید
ژرفکاوی
شمایلشکنی
ژیمناستیک فکری
ملغمه
رنجاننده
دلازار
خودبسندگی
پالودگی
ورزاندن
خیزنده و ریزنده
ژرفکار
کژدلی
شاهباز اوجگیر اندیشه
خودکی دارند برای نمودن
نوپرداز
رویاهای عاصیانه
فعلیدن
در هم تافته
میانگارد
منزهطلبان
آشکارگی
درازپاتر
تلفزار
شلتاق
کاویدن
ایقان (باور کردن)
ذوات (جمع ذات، خداوندان، حقایق، ماهیات)
لطفا شما هم یک واژه اضافه کنید.
این نوشته به روزرسانی میشود.
3 پاسخ
با اجازه من این کلمهها رو به لغت دونی خودم اضافه کردم و دو تا کلمهی دیگه رو به شما تقدیم میکنم.
ایقان و ذوات
لطف شماست. بابت این هدیهی عالی سپاسگزارم.
چه کلمات جالبی