همیشه خواندن کافی نیست.

 

 

سال دوم دانشگاه با خیال «دانشجو که درس نمی‌خونه» همه‌ی درس‌ها را برای شب امتحان گذاشتم. درست یک روز قبل از امتحان جغرافیای سیاسی متوجه شدم اصلا حریف جزوه نیستم. آنقدر تعریف و نظریه‌های جورواجور از افراد مختلف توی کتاب و جزوه بود که حفظ کردنشان در یک روز ممکن نبود. چاره‌ای نداشتم. توانم را گذاشتم و درس را شروع کردم. آن شب تا صبح توی اتاق مطالعه در زیرزمین خوابگاه از ترس به خودم لرزیدم و تهوع بی‌خوابی از جانم کم کرد و درس خواندم. فقط چند ساعت به امتحان مانده بود. فکر می‌کردم سختی که کشیده‌ام ارزش داشته و حالا کار یک ترم را به سرانجام رسانده‌ام. به خودم غره شده بودم. «دیدی کاری نداشت، دیدی تونستی.»

 ساعت ۸ امتحان شروع ‌شد. دلم گرم بود به آنچه در بیست و چهار ساعت گذشته خوانده‌ام. برگه‌ی سوالات که به دستم رسید احساس آشنایی با سوالات داشتم. اما هیچ نمی‌توانستم بنویسم. ذهنم خالی بود. جای مطلب در جزوه یا کتاب یادم می‌آمد؛ حتی رنگ خودکارهایی که در جزوه استفاده کرده بودم، می‌دانستم؛ اما از محتوا چیزی به خاطر نداشتم. استاد متوجه استیصالم شد. راهنمایی کرد اما چشم‌های پر از اشکم نشان از کوتاهی‌ام داشت. آنقدر اوضاع بد بود که حتی اگر گوشه‌ی برگه‌ی کسی را می‌دیدم هم نمی‌توانستم پاسخ درست را حدس بزنم. آن درس با نمره‌ی ۱۳ و به لطف استاد پاس شد. اما یاد گرفتم که هر خواندنی، خواندن نیست.

 

آن‌چه با درک و فهم همراه نباشد خیلی زود از ذهن خارج می‌شود و جز لذتی آنی ارمغانی ندارد.

 

مطالعه یا گذران وقت

شاید از خودتان پرسیده باشید چرا بسیاری از افراد که از مطالعه برای پر کردن اوقات فراغتشان بهره می‌برند و کتاب خواندن را مفید می‌دانند در رفتار و گفتارشان اثری از کتاب‌ها نیست؟

پاسخ در نحوه‌ی خوانش و درک و دریافتشان است. آن امتحان هنوز کابوس من است، حس و حال آن لحظه پس از بیست سال فراموش نشده. اما این تجربه مرا به خود آورد. آنچه بدون پشتوانه‌ی مطالعاتی خارج از درس و صرف نمره گرفتن به کار می‌بستم جز وقت تلف کردن و باری از دوش برداشتن فایده‌ای نداشت. من با شب امتحان خواندن فقط رفع تکلیف کرده بودم، چیزی بر دانشم اضافه نشده بود.  

 

کتاب خواندن برای تغییر باورها

اگر تنها کتاب‌هایی بخوانیم که موافق باورهای ماست هرگز رشد نمی‌کنیم.

از طرفی باید با کتاب خواندن باورهای خود را به چالش بکشیم. آماده باشیم تا باورهای پیشین خود را بازبینی کنیم و در صورت نیاز حتی از آنها دست بکشیم.

 

استمرار همیشه جواب می‌دهد

یک ورزشکار حرفه‌ای برای تمرین زمان مشخص، مربی حرفه‌ای، مکان مناسب و ابزار کافی دارد. او برای حرفه‌ای ماندن باید همیشه ورزش کند.

 

برای حرفه‌ای شدن در مطالعه هم باید پیوسته و همیشه کتاب خواند.

 

همیشه خواندن، با گاهی و از سر نیاز خواندن متفاوت است. این روزها که جدی‌تر از پیش مطالعه می‌کنم می‌دانم آنچه مجال گفتن می‌دهد، استمرار در کار و تلاش برای بهتر فهمیدن است. همیشه و در هر حال خواندن باعث می‌شود تا در مسیر مطالعه خسته نشوم؛ و از هر بار خواندن لذت بیشتری ببرم.  

 

ترس از خواندن

آنچه نیازم به دانش را رفع می‌کند، مطالعه‌ی جامع است. گوش دادن، خوب و به موقع خواندن و کنار گذاشتن ترس «نکند نفهمم».

بله «ترس نکند نفهمم» از آن ترس‌هاییست که اغلب همراهم بوده و با خیال اینکه حالا برای مطالعه‌ی این کتاب وقت دارم و برایم زود است درگیر آن شوم، رهایش کرده‌ام. حالا اما خوب می‌دانم غلبه بر این ترس یعنی پس زدن تمام نتوانستن‌ها و نخواستن‌ها.

 

تاثیر خوب خواندن

از خوب خواندن به سکوت بیشتر رسیده‌ام. در حالت عادی کم‌حرف بودم ولی این روزها بیشتر ساکتم. اغلب ذهنم میان شخصیت‌ها و کلمات کتاب گوش ایستاده و آنچه خوانده‌ام در ذهنم تحلیل می‌شود. شخصیت‌ها را بیشتر دوست دارم و گفته‌ها به جانم رنگ می‌پاشند.

 

چگونه خوب بخوانیم؟

پیش از برداشتن کتاب مداد برمی‌دارم. مداد همه‌ی آن چیزیست که لازم دارم.

زیر کلمات تازه خط می‌کشم. معنای کلماتی که نمی‌دانم را از واژه‌یاب پیدا می‌کنم و می‌نویسم. اگر جمله‌ای را متوجه نشوم، ویرایش می‌کنم و به زبان خودم می‌نویسم.

گاه در خیالم از نویسنده یا مترجم سوال می‌پرسم و کنار صفحه یادداشت می‌کنم. برداشتم از آن مطلب را اغلب به صورت یادداشت روزانه منتشر می‌کنم. گاه حال و هوا و شرایط روزم را حین مطالعه می‌نویسم. اینگونه آن کتاب همیشه همراهم هست.

برای تمام کردن کتاب عجله نمی‌کنم. پیش از این هر هفته یک کتاب تعیین می‌کردم و ملزم بودم طی همان هفته تمامش کنم؛ این درست مثل همان شب‌امتحان خواندن بود. کتاب تمام می‌شد و به خاطره می‌پیوست. اما حالا چند کتاب باز دارم. متناسب با شرایط از هر کدام بخشی می‌خوانم و به خوبی آن را درک می‌کنم. کتاب‌های تخصصی را طولانی‌تر در دست می‌گیرم؛ برای هر کدام زمانی مشخص در طول روز اختصاص می‌دهم و آن زمان جزو زمان مطالعه‌ی روزانه‌ نیست بلکه زمان یادگیریست.

 

آخر هفته‌ها کتاب‌های کم حجم می‌خوانم. کتاب‌هایی که سریع تمام می‌شوند. اینگونه کتاب‌های دست نخورده‌ی کتابخانه پیش می‌روند، لذت تمام شدن کتاب مرا ارضا می‌کند و در خوانش باقی کتاب‌ها عجله نمی‌کنم.

 

بسیار به کتاب‌های زبان‌شناسی و ادبیات علاقه‌مندم. اغلب آنچه تازه می‌آموزم را در اینستاگرام استوری می‌کنم که مورد اقبال مخاطبین هم قرار گرفته؛ همین راهکار ساده کمک می‌کند آنچه حین خواندن آموخته‌ام در ذهنم ماندگار شود.

 

پیج اینستاگرام را به فضایی برای معرفی کتاب تبدیل کرده‌ام. اینگونه هم ملزم به خواندن بهتر و بیشترم؛ هم برای معرفی نیاز به مطالب تازه دارم. مثلا به دنبال پیرنگ نوشته‌ها می‌روم یا کتاب را با کتابی که قبلن خوانده‌ام مقایسه می‌کنم. همین مرا وادار به مطالعه‌ی بیشتر در مورد کتاب می‌کند و من جدای از کتاب درباره‌ی کتاب هم می‌خوانم.

 

سخن پایانی

برای خوب خواندن، دور تفریحی خواندن را خط بکشید. تفریح برای حال خوب و وقت استراحت است. درک کتاب نیاز به انضباط و جدیت دارد. با منظم و پیوسته خواندن در مسیر درست گام برمی‌دارید و از نتیجه لذت خواهید برد.

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *